بسم الله الرحمن الرحیم
هنگامی که بحث از عدالت خداوند به میان میاید شاید به ذهن خیلی از دوستان این موضوع مطرح گردد که عدالت خداوند با عذاب ابدی و جاودانه گناهکاران بخاطر گناهانی محدود و شاید هم نه چندان بزرگ دچار اشکال گردیده و این صفت خداوند را خدشه دار میکند ..
در برابر گناه محدود افراد در دنیا ، با اصل عدالت خداوند سازگاری دارد قبل از هر چیز باید به سه نکته توجّه کنیم:
1. مجازات ابدى و جاویدان ، منحصر به کسانى است که تمام روزنه هاى نجات را به روى خود بسته و عالماً و عاملاً درفساد، تباهى ، کفر و نفاق غرق گشته اند; به گونه اى که به رنگ گناه و کفر در آمده اند.
2. بعضى فکر مى کنندکه مدّت زمان کیفر باید به اندازه مدّت زمان انجام گناه باشد،امّا این تفکّر اشتباه است؛چون رابطه میان گناه و کیفر رابطه زمانى نیست ، بلکه رابطه(کیفى)است ، یعنى مقدار زمان مجازات با کیفیت گناه تناسب دارد نه به مقدار زمان انجام آن ; مثلاً: کسى ممکن است در یک لحظه دست به قتل بزند، و طبق پاره اى از قوانین ، محکوم به زندان ابدگردد. در اینجا، زمان گناه فقط یک لحظه بوده، در حالى که مجازات آن گاهى 80 سال زندان خواهد بود.
3.کیفرهاى رستاخیز بیشتر جنبه اثر طبیعى عمل و خاصیت گناه دارد (اثر و نتیجه اعمال خود شخص است)
حالا:
فرض کنید کسى در اثر مصرف زیاد مشروبات الکلى در مدت یک هفته ، گرفتار زخم معده شدید شود، به حدّی که مجبور باشد تا آخر عمرش با این درد بسازد، آیا این برابرى میان عمل بد و نتیجه آن ، بر خلاف عدالت است ؟ حال اگر طول عمر این شخص به یک میلیون سال هم برسد باید به خاطر یک هفته هوسرانى ، یک میلیون سال رنج ببرد، آیا این بر خلاف اصل عدالت است ؟ در حالى که قبلاً وجود این خطربه او اعلام شده و عاقبت آن نیز برایش توضیح داده شده است .آیا این امور که همه از آثار اعمال اوست ، هیچگونه منافاتى با اصل عدالت دارد، در حالى که مساوات و برابرى میان کمّیت عمل و نتیجه آن موجود نیست ؟ آیا پیامبر الهى از یک سو، و فرمان خرد شخص، از سوى دیگر به او اعلام نکردند، و آیابدون توجه به اختیار؛ دست به چنین عملی زد که به چنان سرنوشتى دچار شد؟ نه ، بلکه از روى علم و عمد و اختیار انجام داد و نتیجه مستقیم اعمالش این سرنوشت را براى او فراهم ساخت ، پس نه جاى شکایتى باقى مى ماند و نه ایراد واشکال به کسى وارد است ، و نه منافاتى با قانون عدالت پروردگار دارد.
بنام آنکه جان را فکرت آموخت
چندروزقبل بایکی از دوستان در موردموضوع آخرالزمان بحث می کردم موضوع بحث به ظهور آقا امام زمان(عج )پیش آمده بود و اینکه پیش بینی قرآن کریم در مورد اعتلای حق عدالت در آخر الزمان چیست؟ آیا حق و عدالت در جامعه گسترش مى یابد و امام زمان (عج) ظهور مى کند یا در حین ظلم و ستم ستمگران ظهور مى کند و جهان را پر از عدل و داد مى کند؟
خداوندمتعال مى فرماید: : «خداوند به کسانى که از شما ایمان آورده اند و اعمال صالح انجام داده اند وعده مى دهد که آن ها را قطعاً جانشین خود در روى زمین خواهد کرد ، همان گونه که پیشینیان را خلافت روى زمین بخشید و دین و آیینى را که براى آن ها پسندیده پا برجا و ریشه دار خواهد ساخت و خوف و ترس آن ها را به ایمنى مبدل گرداند ، {تا} مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نگردانند ، و هر کس پس از آن به کفر گراید ، آنانند که نافرمانند..» (نور/55)
براساس تصریح برخى روایات اسلامى ، یکى از مصداق هاى آیه مذکور حکومت مهدى (عج ) است که شرق و غرب جهان زیر لواى حکومتش قرار مى گیرد و آیین حق در همه جا نفوذ مى کند و ناامنى و خوف و جنگ و بى عدالتى از صحنه زمین برچیده مى شود و آن حضرت زمین را پر از عدل و داد مى کند .• پیامبر اکرم(ص)مى فرماید : «اگر از عمر دنیا جز یک روز باقى نماند خداوند آن یک روز را آن قدر طولانى مى کند تا مردى از دودمان من که نامش نام من است ، حاکم بر زمین شود ، و صفحه زمین را پر از عدل و داد کند آن گونه که از ظلم و جور پر شده باشد .» امام سجاد(ع)مى فرماید : «سوگند به کسى که محمد(صلى الله علیه وآله) را به حق بشارت دهنده و بیم دهنده قرار داد که نیکان از ما اهل بیت و پیروان آن ها به منزله موسى و پیروان او هستند و دشمنان ما و پیروان آن ها به منزله فرعون و پیروان او مى باشند ، سرانجام ما پیروز مى شویم و آن ها نابود مى شوند و حکومت حق و عدالت از آنِ ما خواهد بود».
آن چه از روایات اسلامى برمى آید،این است که بعد از آن که زمین پر از فساد ، جور ، ستم و ظلم و گناه شد و مردم از عدالت و اصلاح امور،ناامید شدند و البته شرایط دیگر ظهور آن حضرت نیز تحقق پیدا کرد حضرت مهدى (عج) ظهور مى کند . البته در میان گناه و بى عدالتى ، همواره عده اى با تهذیب نفس و با تلاش زیاد خود را براى همراهى با امام زمان (عج) آماده مى کنند و در زمره یاران واقعى آن حضرت قرار مى گیرند ، گرچه ممکن است اکثر جوامع آلوده باشند ; ولى همیشه در میان جوامع فاسد افراد صالح و پرهیزگارى هستند بنابراین ، یکى از نشانه هاى ظهور آن حضرت انتشار مفاسد گوناگون و مأیوس شدن مردم از اصلاح و اجراى عدالت مى باشد . و در این میان عده اى نیز در پیچ و خم حوادث و آلودگى ها خود را براى همراهى با آن حضرت آماده مى کنند . چنان که خود آن حضرت مى فرماید : «نشانه ظهور من فراوانى هرج و مرج و شیوع فساد و فتنه هاست .»• حضرت امام محمدباقر(ع) در تفسیر آیه 17 ، سوره حدید ، مى فرماید : «خداوند زمین را به وسیله قائم زنده مى کند بعد از آن که مرده باشد ، و منظور از مردن زمین کفر اهل آن است و کافر مرده است .»
بنام آنکه جان را فطرت آموخت
آیاتا حالا به این موضوع فکر کردی که چطور امکان دارد که شخصی فقط چند سال گناه کند امّا باید تا ابدی در دنیای دیگر عذاب ببیند.اصلا این امر،با عدالت خداوند جور در میاد ؟
اگر بخواهیم بدانیم چطور چنین مسئله ای امکان دارد با به سه نکته توجه کنیم::
1. مجازات ابدى و جاویدان؛ منحصر به کسانى است که تمام روزنه هاى نجات را به روى خود بسته و عالماً و عاملاً درفساد، تباهى ، کفر و نفاق گشته اند; به گونه اى که به رنگ گناه و کفر در آمده اند.
2. این اشتباه است که بعضى گمان مى کنند مدت و زمان کیفر باید به اندازه مدت و زمان گناه باشد; زیرا رابطهء میان گناه و کیفر رابطه زمانى نیست ، بلکه رابطهء ((کیفى )) است ، یعنى مقدار زمان مجازات با کیفیت گناه تناسب دارد نه بامقدار زمان آن ; مثلاً: کسى ممکن است در یک لحظه دست به قتل بزند، و طبق پاره اى از قوانین ، محکوم به زندان ابدگردد. در اینجا، زمان گناه فقط یک لحظه بوده ; در حالى که مجازات آن گاهى 80 سال زندان خواهد بود.
3. مجازاتها و کیفرهاى رستاخیز بیشتر جنبهء اثر طبیعى عمل و خاصیت گناه دارد (اثر و نتیجه اعمال خود آنهاست )
با توجه به این سه مقدمه ، سؤال مى کنیم که : فرض کنید کسى در اثر مصرف زیاد مشروبات الکلى در مدت یک هفته ، گرفتار زخم معده شدید شود; چندان که مجبور باشد تا آخر عمرش با این درد بسازد، آیا این برابرى میان عمل بد و نتیجه آن ، بر خلاف عدالت است ؟ حال اگر مدت عمر این شخص یک میلیون سال بود باید به خاطر یک هفته هوسرانى ، یک میلیون سال رنج ببرد، آیا این بر خلاف اصل عدالت است ؟ در حالى که قبلاً وجود این خطر در به اواعلام شده و عاقبت آن نیز برایش توضیح داده شده است .آیا این امور که همه از آثار اعمال است ، هیچگونه منافاتى با اصل عدالت دارد، در حالى که مساوات و برابرى میان کمیت عمل و نتیجه آن موجود نیست ؟ آیا پیامبر الهى از یک سو، و فرمان خرد از سوى دیگر به او اعلام نکردند، و آیابدون توجه به اختیار دست به چنان کارى زد و چنان سرنوشتى پیدا کرد؟ نه ، بلکه از روى علم و عمد و اختیار انجام داد و نتیجه مستقیم اعمالش این سرنوشت را براى او فراهم ساخت ، پس نه جاى شکایتى باقى مى ماند و نه ایراد واشکال به کسى وارد است ، و نه منافاتى با قانون عدالت پروردگار دارد. (تفسیر نمونه ، همان ، ج 9، ص 240)البته مجازات اخروى عمیق تر و فراتر از مکافات عمل است ، چون چیزى جز خود عمل (تجسم عمل ) نیست.
بنام خدا
رابطه عصمت وعدالت خداوند:
چند روز قبل با یکی از دوستان صحبت می کردم بحث به گناه کردن افراد رسید واینکه چرا برخی دائما غرق در گناه هستند وبرخی دیگر با استفاده از مقام عصمت باید از گناه دور باشند.و از این طریق سعی در زیر سوال بردن عدالت خداوند را داشت.
رابطه عصمت و عدل الهى از دو جهت قابل بررسى است:
الف ـ آیا عدل الهى اقتضا مى کند، در هر زمان انسان هاى معصوم وجود داشته باشند و نبود آنان، ظلم محسوب شود؟ ب ـ آیا موهبت عصمت به برخى از انسان، با عدالت الهى سازگار است؟
پاسخ پرسش اول مثبت است. اگر خداوند انسان ها را بیافریند، در حالى که مى داند، آنان نیاز به راه نما دارند، آن هم راه نمایى عالم و معصوم، تا آنان را هدایت کنند، ولى در میان آنان، راه نمایان معصوم قرار ندهد، به انسان ها ظلم کرده است.. «وَ مَا اللَّهُ یُرِیدُ ظُـلْمًا لِّلْعِبَادِ ;(غافر،31) خدا بر بندگان خود ستم نمى خواهد.»
«وَ مَا کُنَّا مُعَذِّبِینَ حَتَّى نَبْعَثَ رَسُولاً ;(اسراء،15) ما تا پیامبرى برنینگیزیم، به عذاب نمى پردازیم.»
پس علاوه بر این که حکمت و هادى بودن خداوند اقتضا مى کند، هادیان معصومى در میان انسان ها باشند، عدالت الهى نیز چنین اقتضایى را دارد.
پاسخ پرسش دوم هم مثبت است; یعنى، موهبت عصمت به برخى از انسان ها، با عدل الهى منافات ندارد. دانشمندان علم کلام، عصمت را موهبت الهى دانسته اند، که به علت وجود زمینه و شایستگى، به شخص معصوم افاضه مى شود و هرگز قابل تحصیل و اکتساب نیست، گرچه عدالت و تقوا از امور اکتسابى است که انسان هاى آزاده و پیراسته از بند شهوت وبردگى نفس اماره مى توانند آن را به دست آورند.•
آیات قرآن هم بر اکتسابى نبودن عصمت دلالت دارد «وَ إِنَّهُمْ عِندَنَا لَمِنَ الْمُصْطَفَیْنَ الاَْخْیَارِ ;(ص،47) و آنان در پیشگاه ما به جد از برگزیدگان نیکانند.»
«وَ لَقَدِ اخْتَرْنَـهُمْ عَلَى عِلْم عَلَى الْعَــلَمِینَ ;(دخان،32) و قطعاً آنان را از روى علم بر جهانیان برگزیدیم.»
«إِنَّمَا یُرِیدُ اللَّهُ لِیُذْهِبَ عَنکُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَیْتِ وَ یُطَهِّرَکُمْ تَطْهِیرًا ;(احزاب،33) خدا فقط مى خواهد آلودگى را از شما خاندان پیامبر بزداید و شما را پاک و پاکیزه گرداند.»
عطاى عصمت به برخى از بندگان، بى عدالتى نیست; زیرا اولا، به کسى که مسئولیتى داده مى شود، باید ابزار و ساز و کارهاى لازم براى انجام آن مسئولیت را داشته باشد. مقام نبوت، رسالت و امامت به کسى داده مى شود که معصوم باشد. «وَ إِذِ ابْتَلَى إِبْرَ هِیمَ رَبُّهُو بِکَلِمَـت فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّى جَاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَ مِن ذُرِّیَّتِى قَالَ لاَ یَنَالُ عَهْدِى الظَّــلِمِینَ ;(بقره،124) و چون ابراهیم را پروردگارش با کلماتى بیازمود و وى آن همه را به انجام رسانید، ]خدا به او [فرمود: من تو را پیشواى مردم قرار دادم. ]ابراهیم[ پرسید: از دودمانم ]چطور[؟ فرمود: پیمان من به بیدادگران نمى رسد.»
ثانیاً، عطاى عصمت، بى حساب نیست; کسانى از این موهبت الهى برخوردار شده اند که در خودشان شایستگى دریافت آن را داشته اند.
ثالثاً، آنچه خداوند به بندگان عطا مى کند، بر اساس تفضل است نه استحقاق. این گونه نیست که انسان هایى غیرمعصوم استحقاق دریافت عصمت را داشته اند، ولى خدا دریغ کرده است. امّا این تفضّل بر اساس حکمت، مصلحت و ظرفیت هاى دریافت کنندگان آن است. به هر حال چون هیچ کس بر خدا حق ندارد، ظلم نیز مفهومى نخواهد داشت.
بنام آنکه جان را فکرت آموخت
چندروز قبل داشتم نوشته های یکی از وبلاگ ها ،در مورد خانمها را نگاه می کردم.در چند پست جدید خود به موضوع مهم حقوق زنان پرداخته بود بماند که آنچنان دم از حقوق از دست رفته زنان در اسلام میزد که انگار یک زن در دین مبین اسلام هیچ گونه ارزشی ندارد و در جوامع دیگر یک زن به تمام حقوق خود دست یافته است(زهی خیال باطل)..
به نظر بنده خوب است کمی با دید منصفانه به موضوع نگاه کنیم ،وبه دور از تعصب وعناد ورزی قضیه را مورد بررسی قرار دهیم.
اگر کسی حتی برای یکبار هم که شده قران را نگاه کند، متوجه می شود که از نگاه اسلام برای زن ومرد هیچ گونه تفاوتی قائل نشده است.وارزشی برای یکی منهای دیگری قرار نداده است.بلکه تنها ملاک ارزش را در تقوا واعمال صالح شخص می داند.
مقام انسان از نگاه قرآن:
از دیدگاه قرآن، اشخاص (چه مرد و چه زن) از نظر حقیقت انسانیت و مسائل ارزشى یکسانند و هیچ یک بر دیگرى جز در تقوا و عمل صالح بیشتر، برترى ندارد: چنانکه قرآن می فرماید : هر کس، مرد یا زن، کار شایسته کند و مؤمن باشد; قطعاً او را با زندگى پاکیزه (و نیکو)یى حیات (واقعى) مى بخشیم و یقیناً بهتر از آن چه انجام داده اند، به آنان پاداش مى دهیم (نحل، 97).
این را هم باید به یاد داشته باشیم که :قرآن، اگر در جایى از مردان شایسته اى همچون لقمان حکیم سخن مى گوید: در جاى دیگر نیز زنان شایسته نام مى برد; مانند: حضرت مریم(ع) (آل عمران، 42) و همسر فرعون (تحریم، 11) و... .
امتیاز زن ومرد::
همان گونه که مردان، داراى اندیشه، اراده و اختیارند و براى رسیدن به تکامل و قرب الهى، وظایف و تکالیفى بر عهده آن هاست، زن ها هم همین گونه هستند و در این جهت، هیچ امتیازى بین زن و مرد وجود ندارد; ولى در بعضى احکام و وظایف با یکدیگر متفاوتند. وظایفى به عهده مردان است و بر عهده زنان نیست و بالعکس وظایفی بر عهده زنان است که بر عهده مردان نیست; و این تفاوت به خاطر این است که طبیعت و آفرینش زن و مرد متفاوت است.
حکمت خداوند::
خداى متعال، به مقتضاى حکمت بالغه خود و مصالح و مفاسدى که پشتوانه احکام اوست، وظایفى براى مردى و وظایفى براى زن معین کرده است. همان طور که مرد نمى تواند فرزندى به دنیا بیاورد، زن هم نمى تواند برخى از کارهاى طاقت فرسا را به عهده بگیرد. (هر کسى را بهر کارى ساختند) و این، به معناى برترى مرد بر زن یا بالعکس نیست.
در علم فیزیولوژى هم گفته شده که زنان از نظر مغز، قلب، شریان ها، اعصاب و عضلات بدنى، با مردان تفاوت دارند. در زندگى زنان، «احساس» و در حیات مردان تعقّل غلبه دارد (البته متوسط زنان و مردان این گونه هستند).
و به خاطر همین تفاوتى که در آفرینش زن و مرد وجود دارد، قوانین اسلام هم با آفرینش انسان سازگار است; به همین جهت، در اسلام، وظایف و تکالیف عمومى و اجتماعى که به تعقّل و صلابت بیشترى نیاز دارد، مانند: حکومت، امامت، قضاوت، جهاد ابتدایى و... به عهده مردان قرار داده شده است و وظایفى را که ارتباطش با احساس، بیشتر از تعقّل است و زن، بهتر از مرد مى تواند از عهده آن برآید; مانند پرورش و تربیت اولاد و آشنا کردن آن ها به وظایف اجتماعى، تدبیر منزل و... مخصوص زنان قرار داده است.
از جهت دیگر، به خاطر این که عفت و عصمت زن اهمیت زیادى دارد، خداوند متعال، بعضى از کارهاى اجرایى، مانند: امامت، قضاوت و... را که سر و کار انسان با نامحرمان زیاد است ـ به عهده مردان گذاشته است..
و خلاصه این که:
تفاوت در وظایف، دلیل برترى مرد بر زن یا زن بر مرد نیست; زیرا از نظر اسلام کمال هر انسان در چهره وظایف محوّله به او ظهور مى نماید و خوبى و برترى هر یک از زن و مرد، در گرو این است که در قبال مسئولیتى که دارد، متعهد و پرهیزگارتر باشد