بنام خدا
اگر معلّم برای همه دانش آموزان خود در یک حدّ واندازه زحمت بکشد دیگر هیچ دانش آموزی ضعیف نخواهد بود وهمه شاگردان در درس خود با نمره بالایی قبول خواهند شد در یک کلام همه شاگرد اوّ ل می شوند ، این چیزی هست که معمولا ما از افراد تنبل ویا خانواده این افراد زیاد می شنویم
از آنجایی که انسان دارای ذهن پرسش گری می باشد و همیشه به دنبال علل و اسباب بعضی موضوعات رفته و مایل است تا در ذهن خود دلیلی برای حقیقت یا کذب بودن آن پیدا کند (مثلا همان شاگرد اوّل شدن بعضی وتنبل بودن بعضی) .
از چیزهایی که انسان همیشه دنبال کاووش آن هستند موضوع برتری انبیاء وامامان معصوم(ع) نسبت به بقیّه ناس می باشد ، که در این زمینه حرفها یی نیز گفته شده است که از مهمترین این سخنان لطف و عنابت الهی به این بزرگان است چیزی که به دیگر مردم داده نشده است.
تمام حرف وحدیث این افراد در این زمینه این است که اگر آن لطف و عنایتی که خدا نسبت به انبیاء و ائمه دارد را نسبت به دیگر افراد نیز داشت آیا آنها هم به مقام ودرجه انبیاء و ائمه نمیرسیدند؟! و نوعی تبعیض از طرف خداوند بین این بزرگان ومردم دیگر میدانند
این موضوع بسیار مهمّ و حسّاس تنها با یک دیدگاه صحیح انسان شناسانه روشن میگردد و آنچه این مسأله را مبهم و لاینحلگذاشته نداشتن انسان شناسی درست و واقعی است؛ یعنی باید دید از دیدگاه انسان شناختی چه عواملی در ساختار شخصیتانسان، کنشهای او و راهی که به سوی سعادت یا شقاوت برمیگزیند موءثر است. اگر دقیقا سوءال را بکاویم میبینیم یک پیشفرض او مانولوژیک نادرستی در آن نهفته و آن این است که هر انسانی بدون دخالت هیچ عامل دیگری جبرا طبق نظام تربیتیخانوادگی و اجتماعی خود حرکت خواهد کرد و زبان کنش و کردار بازگو خواهد کرد. در نتیجه جبرا در خانه معاویه یزید و درخانه علی(ع) و حسین (ع) پرورش مییابد. این دیدگاه که تا حدودی زیربنای روانشناسی رفتارگراست سلوک آدمیان را بازتابو رفلکس شرطی محیط و مانند ترشح بزاق از دهان سگ در آزمایشات پاولف میداند. اگر ما بشر را چنین موجودی بشناسیمقطعا جای این پرسش هست و یزید باید بتواند آن گونه احتجاج نماید. لیکن نگرش واقع بینانه و رئالیستی قرآن آدمی را بهگونهای دیگر معرفی مینماید. برخی از خصوصیات این دیدگاه از قرار زیر است: 1) هر انسانی ترکیبی از گرایشهای گوناگون ومتنوع در دو جهت معنوی و مادی است. 2) هر انسانی با فطرت پاک توحید آفریده شده و ذاتا خداشناس و خداجوست. 3) هرانسانی دارای اراده و اختیار و قدرت انتخاب است و لذا باراده خود میتواند به سمت برخی از تمایلات درونی گراید و بابعضی دیگر مقابله نماید. 4) هر انسانی از درون توسط پیامبر باطنی (عقل و فطرت) هدایت یافته و به خوبی میتواند راه نیکرا از بد باز شناسد. 5) خداوند منان اکتفا به هادی باطنی نکرده و به لطف خویش از طریق عوامل بیرونی (پیامبران) نیز مشعلفروزان هدایت را فرا راه انسان قرار داده (و لکل قوم هاد) و در قیامت هم بر اساس آنچه از طریق آنان آموخته محاسبه میکند (وما کنا معذبین حتی نبعث رسولا). 6) هر انسانی قابلیت تأثیرپذیری از عوامل بیرونی و یا خودداری از اثرپذیری و مقاومت دربرابر آنها یا تغییرشان را داراست. عواملی که برشمردیم مربوط به همه انسانهاست و از نظر ذات انسانی در امور فوق فرقماهوی بین امام حسین(ع) و یزید وجود ندارد. از این رو هم امام حسین(ع) میتوانست در خانه علی(ع) راه یزید را پیش گیرد وهم یزید راه حسین(ع) را. چنان که نمونههای بسیاری در تاریخ وجود داشته است. مگر پیامبر اکرم(ص) و سایر مردم متعلق بهیک جامعه فاسد نبودهاند؟ مگر حمزه و ابوجهل هر دو عموی پیامبر نبوده و در یک خانه رشد نیافتند؟ مگر دختر ابوسفیان امحبیبه و دختر ابوبکر عایشه هر دو همسر پیامبر نبودند؟ مگر حر و عمر سعد به طور یکسان نسبت به امام حسین(ع) آگاهینداشتند و در شرایط محیطی مشابهی زیست نکردهاند؟ پس چرا با شرایط نسبتا مساوی یکی خود را به اعلی علیین رساند ودیگری به اسفل سافلین؟ مگر پسر همین یزید (معاویه بن یزید) نبود که پس از مرگ پدرش اعلام کرد پدر و جدم غاصبحکومت بودند و من حکومت را حق حسین بن علی میدانم و کناره گرفت؟ و مگر جعفر فرزند امام عسکری نیست که بهکذابیت و دروغگویی مشهور است و خواستار غصب مقام امامت بود؟ اینها همه و همه یک نکته دقیق انسان شناختی را نشانمیدهد و آن این است که تربیت و محیط گرچه موءثرند ولی نقش آنها تنها و تنها به مثابه «علت شرطی» و زمینه برای رشد یاانحطاط است نه «علت حقیقی». پس علت اصلی همان اراده انسانی است و این خود انسان است که در دو راهی «سعادت» و«شقاوت» با آگاهی و با میل و اختیار خویش یا به ندای «فطرت توحید» پاسخ مثبت میگوید و یا به آن پشت پا زده و ره به سوی«شیطان نفس» میپیماید. اکنون میگوییم به فرض اگر یزید در قیامت چنین سوءالی بکند آیا خدا در جوابش نخواهد گفت: اگرپدر تو معاویه بود ولی مگر به تو فطرت الهی و گرایشات معنوی و عقل و اختیار و قدرت انتخاب صحیح و مشعل هدایت نبویرا عنایت نکردم؟ پس آن همه الطاف کجا رفت؟ آیا چون پدرت معاویه بود دیگر قدرت فکر و درک و انتخاب راه صحیح همنداشتی؟ آیا اگر اندک گامی به سوی من بر میداشتی الطاف بیکران من به سوی تو سرازیر نمیشد؟ پس چطور همسر فرعونراه خدا را برگزید و ساحران دربار فرعون در برابر حق به سجده افتادند در حالی که فرعون زودتر از آنها معجزه موسی(ع) رادیده و ایمان نیاورده بود؟ و بر همین اساس است که ثواب و عقاب معنا دارد. البته کسانی که در محیط سالم تربیت یافتهاندبراساس عدالت الهی مسوءولیت بیشتری نسبت به دیگران دارند و مسلما مسوءولیت بزرگ شده در خانه معاویه به اندازه کسیکه در خانه اهل بیت علیهم السلام رشد یافته نیست و خداوند اعمال هر کسی را به تناسب نعمتهایی که به وی عطا کردهمیسنجد و برای هر بندهای در قیامت سه دیوان گشوده میشود: دیوان «سیئات» «حسنات» و «نعمات». و یکی از آن نعمتهامحیط تربیتی است. جالب آن که قرآن میفرماید: خداوند و فرشتگان مجرمان را مورد سوءال قرار میدهند که: «الم یاتکم نذیر؟قالوا بلی» و در مورد عذاب میپرسند «ألیس هذا بالحق؟» باز پاسخ گویند: بلی و هیچ کس زبان به اعتراض نگشاید که چرا مندر فلان جا به دنیا آمدم و ... و باز خداوند بر آنان احتجاج و استدلال میفرماید که: «لقد جئناکم بالحق ولکن اکثرکم للحقکارهون» (سوره زخرف آیه 78). پس تنها علت گرفتاری آنها «حق گریزی» و کراهت از حق و حقیقت است نه شناختن آن درحالی که فطرتا خداوند آنان را گراینده به حق و نور و پاکی آفریده است. و جالبتر آنکه خداوند خود در قرآن مجید این سوءالرا پیشبینی کرده و راه آن را بسته و فرموده است پیامبران را فرستادیم تا دیگر کسی چنین اشکالی نکند. «لایکون للناس علیالله حجه بعد الرسل» (نسأ آیه 165) آنچه گفته شد از نقطه نظر انسان شناسی بود.