بنام خدا
عدل الهى
4 اصل در عدل الهى مطرح می باشد
اصل اول
همه مسلمانان خدا را عادل مىدانند، و عدل یکى از صفات جمال الهى است.و پایه این اعتقاد آن است که در قرآن، هرگونه ظلم از خدا نفى شده و او به عنوان «قائم به قسط» یاد گردیده است، چنانکه مىفرماید:‹‹ان الله لا یظلم مثقال ذرة›› (نساء/40): خدا به اندازه ذرهاى ستم نمىکند.و نیز مىفرماید: ‹‹ان الله لا یظلم الناس شیئا›› (یونس/44): خدا هرگز به مردم ستم نمىکند.
نیز مىفرماید: ‹ هد الله انه لا اله الا هو والملائکة و اولوا العلم قائما بالقسط›› (آل عمران/18):خدا، فرشتگان و صاحبان دانش گواهى مىدهند که جز او خدایى نیست، و او قائم به قسط است.
گذشته از آیات یاد شده، عقل نیز بروشنى بر عدل الهى داورى مىکند. زیرا عدل، صفت کمال است و ظلم صفت نقص; و عقل بشر حکم مىکند که خداوند همه کمالات را دارا بوده و از هرگونه عیب و نقصى در مقام ذات و فعل منزه است.
اصولا ظلم و ستم، همواره معلول یکى از عوامل زیر است:
1. فاعل، زشتى ظلم را نمىداند(ناآگاهى);
2. فاعل زشتى ظلم را مىداند ولى از انجام عدل ناتوان استیا به آن ظلم نیازمند است (عجز و نیاز);
3. فاعل زشتى ظلم را مىداند و بر انجام عدل نیز تواناست، ولى چون شخصى حکیم نیست از انجام کارهاى ناروا باکى ندارد (جهل و سفاهت).
بدیهى است که هیچیک از عوامل مزبور در خداوند راه ندارد، و لذا افعال الهى، همگى عادلانه وحکیمانه است.
استدلال فوق در حدیثى که از پیامبر گرامى صلى الله علیه و آله و سلم روایتشده آمده است (1) ، شیخ صدوق روایت مىکند: فردى یهودى نزد پیامبر آمد و پرسشهایى را مطرح ساخت که از آن جمله راجع به عدل الهى بود. پیامبر صلى الله علیه و آله و سلم در وجه اینکه خداوند ظلم نمىکند فرمود: «لعلمه بقبحه واستغنائه عنه»: خداوند چون به زشتى ظلم آگاه است، و نیازى نیز به آن ندارد، لذا ظلم نمىکند (2) . متکلمان عدلیه هم در بحث عدل الهى به این استدلال تمسک نمودهاند (3) .
با توجه به این آیات، مسلمانان بر عدل الهى اتفاق نظر دارند، ولى در تفسیر عدل خداوند اختلاف داشته و هرکدام یکى از دو نظریه زیر را برگزیدهاند:
الف - عقل انسان حسن و قبح افعال را درک کرده، فعل حسن را نشانه کمال فاعل، و فعل قبیح را نشانه نقص او مىداند. خداوند نیز از آنجا که بالذات واجد همه کمالات وجودى است، لذا فعل وى کامل و پسندیده است و ذات اقدسش از هرگونه فعل قبیح پیراسته خواهد بود.
یادآورى این نکته لازم است که عقل هرگز درباره خدا حکمى صادر نمىکند و نمىگوید خدا «باید» عادل باشد، بلکه کار خرد در اینجا کشف واقعیت فعل خداوند است.یعنى با توجه به کمال مطلق ذات حق و پیراستگى وى از هرگونه نقص، کشف مىکند که فعل او نیز در غایت کمال بوده و از نقص پیراسته است، و در نتیجه با بندگانش به عدل رفتار خواهد کرد. آیات قرآنى یاد شده نیز، در حقیقت مؤید و مؤکد چیزى است که انسان از طریق عقل درک مىکند، و این همان مسئلهاى است که در علم کلام اسلامى به آن «حسن و قبح عقلى» گفته مىشود، و طرفداران این نظریه را «عدلیه» مىنامند که در پیشاپیش آنان امامیه قرار دارند.
ب - در برابر این نظریه، نظریه دیگرى وجود دارد که مدعى است عقل و خرد انسان از ناختحسن و قبح افعال - حتى به صورت کلى - عاجز و ناتوان است، و یگانه راه شناختحسن و قبح افعال، وحى الهى است! آنچه که خدا به انجام آن، دستور دهد حسن است، و آنچه که از آن نهى کند قبیح. بر پایه این نظریه،چنانچه خدا فرمان دهد بیگناهى را به دوزخ بیفکنند یا گنهکارى را به بهشتبرند، عین حسن و عدل خواهد بود! این گروه مىگویند اگر خدا را به عدل توصیف مىکنیم صرفا از این جهت است که در کتاب آسمانى چنین صفتى وارد شده است.
اصل دوم
از آنجا که مسئله حسن و قبح عقلى پایه بسیارى از عقاید ما شیعیان است،ذیلا به صورت فشرده به دو دلیل از دلایل متعدد آن اشاره مىکنیم:
الف - هر انسانى، پیرو هر مسلک و مرامى باشد و در هر نقطه از نقاط جهان زندگى کند، زیبایى دادگرى و زشتى ستم، و همچنین زیبایى عمل به پیمان و زشتى پیمان شکنى و حسن «پاسخ نیکى را به نیکى دادن» و قبح «در برابر نیکى بدى کردن» را درک مىکند. مطالعه تاریخ بشر به این حقیقت گواهى مىدهد، و تاکنون دیده نشده است که انسان عاقلى این مطلب را انکار نماید.
ب - چنانچه فرض کنیم عقل از درک حسن و قبح افعال بکلى ناتوان است، و انسانها باید در شناختحسن و قبح همه افعال، به شرع مراجعه کنند،ناگزیر باید بپذیریم که حتى حسن و قبح شرعى نیز قابل اثبات نیست. زیرا اگر فرض کنیم شارع از حسن یک فعل و زشتى فعل دیگر خبر دهد، ما نمىتوانیم از این خبر، به حسن و قبح آنها پى ببریم، مادام که احتمال کذب در سخن او مىدهیم. مگر اینکه قبلا زشتى کذب و منزه بودن شارع از این صفت زشت اثبات شده باشد، و آن هم جز از طریق عقل امکان پذیر نیست. (4)
گذشته از این، از آیات قرآنى استفاده مىشود که عقل بشر بر درک حسن و قبح پارهاى افعال توانا است. ازینروى خداى متعال خرد و وجدان آنان را به داورى مىخواند، چنانکه مىفرماید:
‹‹افنجعل المسلمین کالمجرمین× ما لکم کیفتحکمون›› (قلم/36-37): آیا افراد مطیع را با مجرمان برابر مىنهیم؟ شما را چه شده است، چگونه داورى مىکنید؟!
نیز مىفرماید:
‹‹هلجزاء الاحسان الاالاحسان›› (الرحمن/60): آیا پاداش احسان چیزى جز احسان است؟
در اینجا سؤالى مطرح است که لازم استبه آن پاسخ گوییم. خدا در قرآن مىفرماید:‹‹لا یسئل عما یفعل و هم یسالون›› (انبیاء/23):«خدا در مورد کارى که انجام مىدهد مورد سؤال واقع نمىشود و این انسانها هستند که مورد بازخواست قرار مىگیرند». اکنون سؤال مىشود خداوند خود را برتر از آن مىداند که از وى سؤال شود، بنابر این هر فعلى از او صادر شود مورد بازخواست قرار نمىگیرد، در حالیکه بنابر حسن وقبح عقلى اگر فرضا خدا فعل قبیحى را انجام دهد، مورد سؤال قرار مىگیرد که چرا انجام داد؟
پاسخ: علت اینکه خدا مورد سؤال قرار نمىگیرد این است که او حکیم است و از فاعل حکیم هیچگاه فعل ناروا سر نمىزند، و پیوسته حکمت ملازم با حسن فعل است، بنابر این موضوعى براى سؤال باقى نمىماند
پىنوشتها:
1. توحید صدوق، باب الاطفال، ذیل حدیث13 (ص397- 398).
2. در دعاى روز جمعه آمده است:«وانما یعجل من یخاف الفوت وانما یحتاج الى الظلم، الضعیف».
3. کشف المراد، ص305.
4. عبارت محقق طوسى در تجرید الاعتقاد ناظر به این برهان است، آنجا که گفته است: «ولانتفائهما مطلقا لو ثبتا شرعا»: اگر راه اثبات حسن و قبح منحصر در شرع باشد، حسن وقبح افعال به کلى منتفى مىشود نه شرعا و نه عقلا ثابت نمىشود.
منشور عقاید امامیه صفحه
وبلاگ مفید